هیچ وقت فکر نمیکردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت کنیم، خاک برسرما که امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او بناست صحبت کنم، این هم یکی از رسمهای روزگار است. پسر شهید احمد یک جمله قشنگی میگفت روز شنیدن خبر احمد گریه میکرد، زمزمه میکرد با خودش و میگفت: «هی ما را لوس کردی، به خودت عادت دادی، حالا ما چه باید بکنیم». شاید در نبود شهید کاظمیبهتر میشود از او حرف زد. دیگه نیست بگوید: «ول کن پسر، خوشت میآید»، میگفت: حال میکنم وقتی دژبانها جلوی مرا میگیرند، هل میدهند، دلم میخواهد به من بگویند چکاره ای؟
خاطرات شنیدنی حاج قاسم بازدید : 525
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 0:52